ادم های خوب

ساخت وبلاگ

ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 112 تاريخ : يکشنبه 28 تير 1394 ساعت: 3:02

نگاهی گذرا به زندگی نامه سراسر پر برکت حضرت آیت‌الله بهجت

آفتاب : آفتاب: مرجع تقلیدشیعیان حضرت آیت‌الله محمد تقی بهجت فومنی روز یکشنبه به علت عارضه مغزی در بیمارستان ولی عصر قم دارفانی را وداع گفت.
 
یکی از مسئولان بیمارستان حضرت ولیعصر قم دقایقی پیش اعلام کرد: «ایشان به محض سکته مغزی به این بیمارستان منتقل و در بخش ICU بستری شدند اما قبل از بستری دارفانی را وداع گفته بودند».

آیت‌الله‌العظمی محمد بهجت فومنی در اواخر سال 1334 ه.ق. در خانواده‌ای دیندار و تقوا پیشه، در شهر مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. هنوز 16 ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را چشید.

درباره نام آیت‌الله بهجت خاطره‌ای شیرین از یکی از نزدیکانشان نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب می‌نماید، و آن اینکه: «پدر آیت‌الله بهجت در سن 16-17 سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر بیماری می‌افتد و حالش بد می‌شود به گونه‌ای که امید زنده ماندن او از بین می‌رود وی می‌گفت: "درآن حال ناگهان صدایی شنیدم که گفت با ایشان کاری نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمد تقی است"».

کربلایی محمود بهجت، پدر آیت‌الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و درضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم می پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهی ایشان می‌رسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت ابا عبدالله‌الحسین علیه السلام شعر می‌سرود، مرثیه‌های جانگدازی که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.

آیت‌الله بهجت در کودکی تحت تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهم‌السلام به ویژه سید‌الشهداء علیه السلام بود، و نیز با شرکت درمجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن بارآمد. ازهمان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز می‌کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره‌اش نمایان بود، و عشق فوق‌العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه‌گر.

تحصیلات:

تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه فومن به پایان برد و پس از آن درهمان شهر به تحصیل علوم دینی ‌پرداخت. به هرحال، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیاورد و پس از طی دوران مقدماتی تحصیلات دینی در شهر فومن، به سال 1348 ه.ق. هنگامی که تقریباً 14 سال از عمر شریفش می‌گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلای معلّی اقامت‌ گزید.

بدین سان، آیت‌الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی می‌ماند و از فیوضات سید الشهداء علیه‌السلام استفاده نموده و به تهذیب نفس می‌پردازد و در طی این مدت بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر می‌خواند.

در سال 1352ه.ق. برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف می‌گردد و قسمتهای پایانی سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت‌الله آقا شیخ مرتضی طالقانی به پایان می‌رساند. با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده، بلکه عشق به کمالات والای انسانی هماره جان ناآرام او را به جستجوی مردان الهی و اولیاء برجسته وا می‌داشته ‌است.

یکی از شاگردان آیت‌الله بهجت می‌گوید: «در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت می‌جویم هرگز نشنیده‌ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود حضرت آیت‌الله نائینی(ره) فرمود: "من در ایام نوجوانی در نماز جماعت ایشان شرکت می‌نمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک می‌کردم"».

استادان بر جسته فقه و اصول

آیت‌الله بهجت پس از اتمام دوره سطح، و درک محضر استادان بزرگی چون آیات عظام: «آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره)، آقا ضیاء عراقی(ره)، و میرزای نائینی(ره)، به حوزه گرانقدر و پر محتوای آیتِ حقّ حاج شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (ره)، معروف به کمپانی وارد شد و در محضر آن علامه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت، و به یاری استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علامه کمپانی، که دارای فکری سریع و جوّال و متحرک و همراه با تیز بینی بوده، بهره‌ها برد».

آیت‌الله محمد تقی مصباح درباره استفاده آیت‌الله بهجت از استادان خود می گوید: «در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی- که شاگردان مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود- استفاده کرده، و در اصول از مرحوم آقای نائینی، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفاده‌های جنبی دیگر».

سیر و سلوک وعرفان

آیت‌الله بهجت، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب نفس و استکمال معنوی همّت گمارده، و در کربلا در تفحّص استاد و مربی اخلاقی بر آمده و به وجود آقای قاضی که در نجف بوده پی می‌برد. و پس از مشرف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش آیت‌الله شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی استفاده‌های اخلاقی می‌نماید. 

آیت‌الله مصباح در این باره می‌گوید: «پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانی بودند، چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل می‌کردند، و بعد نمونه‌هایش را ما در رفتار خود ایشان می‌دیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است».

همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده می‌نموده، تا اینکه در سلک شاگردان حضرت آیت‌الله سید علی قاضی(ره) در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر می‌آید، و در سن 18 سالگی به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت‌الله سید علی آقای قاضی بار می‌یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار می‌گیرد و در عنفوان جوانی چندان مراحل عرفان را سپری می‌کند که غبطه دیگران را بر می‌انگیزد.

به هر حال، بزرگانی که تقید به جهات عبادی و معنوی داشتند در آن عصرها زیاد بودند. متأسفانه در عصر ما کمتر این نمونه‌ها را مشاهده می‌کنیم. البته علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام می‌دادند حالا در خانه‌هایشان انجام می‌دهند، ولی می‌شود اطمینان پیدا کرد که تقید به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تأسف است.

فلسفه

آیت‌الله بهجت، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت‌الله سید حسن بادکوبه‌ای فرا گرفته است.

مرجعیت

با اینکه ایشان فقیهی شناخته شده‌اند و بیش از سی‌سال است که اشتغال به تدریس خارج فقه واصول دارند، ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زده‌اند.

آقای مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم تغییر وضعیت آیت‌الله بهجت بعد از مرجعیت می‌گوید:« بعد از مرجعیت منزل آیت‌الله بهجت هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از بازدید کنندگان در منزل امکان ندارد لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد فاطمیه از ملاقات کنندگان پذیرایی می‌شود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سن هشتاد سالگی به هیچ وجه ایجاب نمی‌کرد که زیر بار چنین مسؤلیتی برود، و کسانی که با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمی‌زدند که امکان داشته باشد آقا یک وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسولیتش را قبول بکنند. و بدون شک جز احساس یک وظیفه متعین چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤلیت را بپذیرند. و باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی، حجت را بر دیگران تمام می‌کند که می‌شود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد، بدون اینکه تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید».

تا اینکه بعد از فوت مرحوم آقای سید احمد خوانساری(ره) جلد اول و دوم کتاب «ذخیره العباد» (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از فوت مرجع عالیقدر حضرت آیه‌الله العظمی اراکی(ره) اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه مدرسین با انتشار اطلاعیه ای هفت نفر از آن جمله حضرت آیه‌الله العظمی بهجت را به عنوان مرجع تقلید معرفی کرد و عده‌ای از علمای دیگر از جمله آیت‌الله مشکینی و آیت‌الله جوادی آملی و ... مرجعیت ایشان را اعلام کردند، به دنبال در خواستهای مصرانه و مکرر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب دریغ ورزیدند.

هجرت

ایشان بعد از تکمیل دروس، در سال 1363 ه.ق. موافق با 1324 ه.ش. به ایران مراجعت کرده و چند ماهی در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالی که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام و اطّلاع یافتن از وضعیت حوزه قم را کرد، ولی در طول چند ماهی که در قم توقف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف، یکی پس از دیگری شنیده می‌شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت ‌کند.

تألیفات

حضرت آیت‌الله بهجت دارای تألیفات متعددی در فقه و اصول هستند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکرده‌اند، و گاه به کسانی که می‌خواهند آنها را حتی با غیر وجوه شرعیه چاپ کنند، اجازه نمی‌دهند و می‌فرمایند: «هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ سالهاست که به گونه خطی مانده است، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است».

فهرست عمده تألیفات ایشان که برخی نیز با اصرار و پشتکاری برخی از شاگردانشان به چاپ رسیده، عبارتند از:

الف) کتابهای چاپ شده:

1. رساله توضیح المسائل ( فارسی و عربی )

2. مناسک حجّ

دو کتاب فوق توسط برخی از فضلا بر اساس فتاوی ایشان تألیف و پس از تأیید آقا به چاپ رسیده است.

3. وسیله النجاة

این کتاب در بردارنده نظرات فقهی ایشان در اکثر ابواب فقه است که در متن وسیله النجاه آیت‌الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی(ره) گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست آن با تأیید ایشان به چاپ رسیده است.

4. جامع المسائل

این کتاب مجموعه حواشی ایشان بر کتاب « ذخیره العباد» استادش آیت‌الله العظمی محمد حسین غروی اصفهانی، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه می‌باشد، که قسمتهایی از آن ابتدا با نام « ذخیره العباد» با حروفچینی نه چندان زیبا و در تعداد نسخه اندک در اختیار برخی از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت، و بعداً جلد اول از این مجموعه که قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به خاطر کثرت فروع فقهی که توسط حضرت آیت‌الله بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیت آن «جامعُ المسائل» نام گرفته و به همت برخی از شاگردان ایشان به چاپ رسید.

ب) تألیفات آماده چاپ و نشر:

1. جلد اول از کتاب صلوة

آیت الله بهجت در این کتاب با سبکی ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث
« جواهر الکلام» به بیان نظریات نو و ابتکاری خویش پرداخته‌اند.

2. جلد اول از دوره اصول

این کتاب تقریبا" به ترتیب « کفایه الاصول» نگارش یافته است، و بارها توسط ایشان مورد مداقّه و تجدید نظر قرار گرفته، و نظریاتی نو در بسیاری از مباحث اصول را در بردارد.

3. تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری

این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ می‌باشد.

ج) تألیفاتی که هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است:

1. بقیه مجلّدات دوره اصول

2. حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری

که به ترتیب مکاسب شیخ انصاری(ره) از اول تا انجام، و پس از اتمام آن ادامه مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن «شرائع‌الاسلام» نگارش یافته است، ایشان در این دوره از مباحث فقهی نظرات جدیدی را ارائه داده‌اند.

3. دوره طهارت
در این کتاب نیز آیت‌الله بهجت بسان دوره « کتاب الصلوة » به ترتیب مباحث « جواهر الکلام» با تلخیص و نو آوری نظرات خویش را مطرح نموده‌اند.
ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 28 تير 1394 ساعت: 2:10

ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 28 تير 1394 ساعت: 1:53

200pxانگشتی

ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 145 تاريخ : چهارشنبه 24 تير 1394 ساعت: 2:48

ما مختصری از زندگانی آن بزرگوار را برای شما نقل می کنیم: آیت الله العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سال 1276 ق در قریة مهرجردِ میبد از توابع اردکان یزد، واقع در دوازده فرسخی یزد دیده به جهان گشود.[1]پدرش، محمدجعفر، کشاورزی پرهیزکار و با تقوا، صالح و صادق بود. مادرش اهل اردکان یزد بود که پس از ازدواج با محمدجعفر به روستای مهرجرد در دو فرسخی اردکان رفت.[2] شیخ میرجعفر، از روحانیون و بستگان آیت الله حائری برای تحصیل، ایشان را با خود به اردکان ببرد. و در منزلش سکنی داد و به مکتب میرزا علی اصغر مُجددالعلمای اردکانی صاحب هدایة المهدویه فرستاد.شیخ عبدالکریم در اردکان مشغول تحصیل نزد علمای شهر بود که پدرش را از دست داد و به روستای مهرجرد بازگشت. بعد از مدتی دوری از درس و بحث، برای ادامه تحصیل به یزد رفت. در آن زمان، یزد، پنج مدرسه علمیه پررونق داشت. مهمترین آنها مدرسه محمدتقی خان بود. شیخ عبدالکریم مهرجردی در همین مدرسه حجره گرفت و نزد میرزا سیدحسن وامق، سیدیحیی کبیر مجتهد یزدی، میرزا سیدعلی مدرس یزدی و سلطان العلما تلمذ نمود.[3]شیخ عبدالکریم (در سال 1294) جوانی 18 ساله بود که با مادرش برای زیارت، همراه کاروان زیارتی به عتبات عالیات مشرف شد. بعد از زیارت قبور ائمه اطهار (علیهم السلام) برای ادامه تحصیل در کربلا ماندگار شد و از محضر ملامحمدحسین فاضل اردکانی معروف به آخوند اردکانی (1235 1302 ق) استفاده می نمود. بعد از چند سال، با راهنمایی استاد، قصد حوزه علمیه سامرا نمود؛ آیت الله اردکانی نامه ای به ایشان سپرد تا به آیت الله مجدد، میرزا محمدحسن شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباکو برساند.آیت الله شیرازی بزرگ، وقتی نامة فاضل اردکانی را خواند، فرمود: «من به شما اخلاص پیدا کردم»؛ و این جوان پرتلاش یزدی را در منزلش سکنی داد. شیخ عبدالکریم از خاطرات شیرین آن دوران چنین یاد می کند: سرداب منزل آیت الله مجدد محل مطالعه و استراحتم بود و در ماه مبارک رمضان در همانجا سحری می خوردم و افطار را برای کاهش شدت گرمای طاقت فرسای سامرا به کنار شط فرات می رفتم تا شنایی کرده باشم.[4]و ایشان در بهار 1301 ش حوزه علمیه قم را رسماً تأسیس کرد.[5]از شاگردان آن بزرگوار:امام خمینی، آیت الله محمدرضا گلپایگانی، آیت الله شهاب الدین مرعشی، آیت الله میرزا هاشم آملی،و.. می توان نام برد[6]آیت الله حائری در 9 بهمن 1315 (17 ذی القعده 1355) نزدیک غروب دیده از جهان فروبست

ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 24 تير 1394 ساعت: 2:41

امروز تولد امام حسنه و به برکت وجودشون تونستم یه ادم خوب دیگه رو بشناسم .راستش شرمسارم که بعد از 15سالی که از خدا عمر گرفتم هنوز این مرد خوب رو نشناختم .به نظر من توی این وبلاگ بهترین ادم خوبی که سراغ دارم  میتونه ایشون باشه ...خوشحالم از این که تونستم بهترین ادم خوب رو بشناسم .میدونید چرا میگم  بهترین ادم خوب؟لطفا مطالب بعد رو بخونید..خودتون متوجه می شین ....ودر اخر اضافه کنم انشاالله...میخوام یه وبلگ برای امام حسن باز کنم ...برام دعا کنید ..به امید روزی که همه بتونیم غریبی امام حسن رو درک کنیم........

ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 243 تاريخ : پنجشنبه 11 تير 1394 ساعت: 18:53

Abolkarim

سید عبدالکریم، پیرمرد کفاش معاصری بود که در تهران زندگی می کرد. اکثر علمای اهل معنای تهران معتقد بودند که حضرت بقیه الله ارواحنا فداه گاهی به مغازه کوچک کفاشی او تشریف می بردند و با او می نشستند و هم صحبت می شدند. لذا بعضی از آن ها به امید آنکه زمان تشرف فرمایی حضرت ولی عصر را درک کنند، ساعت ها در مغازه او می نشستند و انتظار ملاقات حضرت را می کشیدند و شاید بعضی ها هم بالاخره به خدمتش مشرف می شدند. مرحوم سید عبد الکریم که چند دهه قبل، از دنیا رفت، اهل دنیا نبود، حتی خانه مسکونی نداشت و تنها راه درآمدش کفاشی و پینه دوزی بود. حضرت ولی عصر علیه السلام از سیّد عبدالکریم پرسیده بودند: اگر هفته ای ما را نبینی چه خواهی شد؟ عرض کرده بود: آقا جان میمیرم. حضرت تصدیق کرده بودند و فرموده بودند: اگر چنین نبود که ما را نمی دیدی.

 

آیا من و شما به این حد رسیده ایم که از عشق امام زمان مریض شویم؛ اشکمان روان و رخمان زرد گردد؟ سیّدعبدالکریم می گفت: آقا گاهی تشریف می آوردند مغازه ی من. یک وقتی حضرت فرمودند: سید عبدالکریم، کفش های مرا می بینی؟ گفتم: بله آقا جان. فرمودند کفش های من احتیاج به پینه دارد، میشود کفش های مرا پینه بزنی؟ گفتم: آقا جان من قول دادم به دیگران، اگر الان مشغول پینه زدن کفشهای شما بشوم به قولم نمیتوانم عمل کنم، بد قول می شوم. چشم آقا جان حتما پینه میزنم، اما اجازه دهید به قول هایی که داده ام عمل کنم؛ بعداً. برای بار دوم حضرت فرمودند:سیّد عبدالکریم میشود کفش های مرا پینه بزنی؟ می گوید:آقا جان قربانتان بشوم خدمتتان که عرض کردم، روی چشمم، من قول داده ام، به قولم عمل کنم؛ بعداٌ. برای مرتبه سوم حضرت فرمود:سیّد عبدالکریم میشود این کفش های مرا پینه بزنی؟ بلند شدم آمدم خدمت آقا، با دستهایم کمر آقا را محکم گرفتم، گفتم آقا جان من که عرض کردم به دیگران قول داده ام؛ چشم.
نوکرتم؛ اما اگر این بار بگویید می شود کفش های مرا پینه بزنی، همینطوری محکم نگهتان میدارم، فریاد میزنم ای مردمی که دنبال امام زمان هستید، بیایید آقا در مغازه من است. حضرت شروع کردند به خندیدن. دست مبارکش را زدند به پشت من و گفتند: آفرین. بارک الله عبدالکریم! من می خواستم امتحانت کنم، ببینم برای قول و وعده ات چقدر حساب می کشی. حضرت ادامه دادند: سیّد عبدالکریم! ما شما را برای خودمان نمی خواهیم، ما شما را برای خدا می خواهیم. هر چه بنده تر باشید ما شما را بیشتر دوست داریم.
از سید عبدالکریم که هفته ای یک بار به محضر امام زمان می رسید، پرسیدند: چه شد که موفق به دیدار شدی؟ فرمود: من یک شب پیغمبر ختمی مرتبت (ص) را در عالم رؤیا زیارت کردم. گفتم: یا رسول الله! من خیلی علاقه دارم خدمت آقازاده شما برسم، چه کنم؟ هر دری میزنم نمی شود. جدم فرمود: سید عبدالکریم! فرزندم، روزی دو بار؛ اول صبح و اول شب مینشینی و برای حسینم گریه می کنی، اگر می خواهی خدمت امام زمان برسی این برنامه را انجام بده. می گوید: من از خواب بیدار شدم، این برنامه را یکسال انجام دادم. صبح ها می نشستم خودم برای خودم روضه ی کربلا را می خواندم ،غروب هم مینشستم مقتل می خواندم و گریه میکردم. یکسال که از این جریان گذشت.. راه باز شد

ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 122 تاريخ : يکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت: 23:43

شیخ رجب علی خیاط,زندگینامه شیخ رجب علی خیاط,عکس شیخ رجب علی خیاط

 

طرز لباس پوشیدن شیخ رجب علی خیاط
لباس جناب شيخ بسيار ساده و تميز بود، نوع لباسی كه او می‌پوشيد نيمه روحانی بود، چيزی شبيه لباده روحانيون بر تن می‌كرد و عرقچين بر سر می‌گذاشت و عبا بردوش می‌گرفت.
نكته قابل توجه اين بود كه او حتی در لباس پوشيدن هم قصد قربت داشت، تنها يك بار كه برای خوشايند ديگران عبا بر دوش گرفت، در عالم معنا او را مورد عتاب قرار دادند. جناب شيخ خود اين داستان را چنين تعريف می‌كند:
« نفس اعجوبه است، شبی ديدم حجاب ( منظور حجاب نفس و تاریکی باطنی است ) دارم و طبق معمول نمی‌توانم حضور پيدا كنم، ریشه یابی کردم با تقاضای عاجزانه متوجه شدم كه عصر روز گذشته كه يكی از اشراف تهران به ديدنم آمده بود، گفت: دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم، من برای خوشايند او هنگام نماز عبای خود را به دوش انداختم ...»!


جناب شيخ دنبال غذاهای لذيذ نبود، بيشتر وقت ها از غذاهای ساده، مثل سيب زمينی و فرنی استفاده می‌كرد. سر سفره، رو به قبله و دو زانو می‌نشست و به طور خميده غذا میخورد، و گاهی هم بشقاب را به دست می‌گرفت هميشه غذا را با اشتهای كامل میخورد، و گاهی مقداری از غذای خود را در بشقاب يكی از دوستان كه دستش می‌رسيد میگذاشت.


هنگام خوردن غذا حرف نمی‌زد و ديگران هم به احترام ايشان سكوت می‌كردند. اگر كسی او را به مهمانی دعوت می كرد با توجه، قبول يا رد می‌كرد، با اين حال بيشتر وقت ها دعوت دوستان را رد نمی‌كرد.از غذای بازار پرهيز نداشت، با اين حال از تأثير خوراك در روح انسان غافل نبود و برخی دگرگونی های روحی را ناشی از غذا می دانست.

 

شغل شیخ رجب علی خیاط
خياطی يكی از شغلهای پسنديده در اسلام است. لقمان حكيم اين شغل را برای خود انتخاب كرده بود.جناب شيخ برای اداره زندگی خود، اين شغل را انتخاب كرد و از اين رو به « شيخ رجبعلی خياط » معروف شد. جالب است بدانيم كه خانه ساده و محقر شيخ، با خصوصياتی كه پيشتر بيان شد، كارگاه خياطی او نيز بود.
يكی از دوستان شيخ می‌گويد: فراموش نمی‌كنم كه روزی در ايام تابستان در بازار جناب شيخ را ديدم، در حالی كه از ضعف رنگش مايل به زردی بود. قدری وسايل و ابزار خياطی را خريداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت كنيد، حال شما خوب نيست. فرمود:

«عيال و اولاد را چه كنم؟! »

 

شیخ رجب علی خیاط,زندگینامه شیخ رجب علی خیاط,عکس شیخ رجب علی خیاط

 

در حديث است كه رسول خدا (ص) فرمودند : 
« إن الله تعالي يحب أن يري عبده تعباً في طلب الحلال؛
خداوند دوست دارد كه بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببيند. »شيخ در عالم سياست نبود، اما با رژيم منفور پهلوی و سياستمداران حاكم آن به شدت مخالف بود.يكی از فرزندان شيخ می‌گويد: در 30 تير سال 1330 هجری شمسی وقتی شيخ وارد منزل شد، شروع كرد به گريه كردن و فرمود:

«حضرت سيد الشهدا(ع) اين آتش را با عبايشان خاموش كردند و جلوی اين بلا را گرفتند، آن ها بنا داشتند در اين روز خيلی ها را بكشند؛ آيت الله كاشانی موفق نمی‌شود ولی سيدی هست كه می‌آيد و موفق می‌شود. »
پس از چندی معلوم شد که مقصود از سید دوم، امام خمینی (ره) است.


ناصردین شاه در برزخ
در رابطه با وضعيت ناصرالدين شاه قاجار در عالم برزخ، يكی از شاگردان شيخ از ايشان نقل كرد: « روح او را روز جمعه‌ای آزاد كرده بودند و شب شنبه او را با هل به جايگاه خود می‌بردند، او با گريه به مأموران التماس میكرد و میگفت:« نبريد ». هنگامی كه مرا ديد به من گفت: اگر می‌دانستم جايم اين جاست در دنيا خيال خوشی هم نمی‌كردم! »


ستایش از پادشاه ستمکار
جناب شيخ، دوستان و شاگردان خود را از همكاری با دولت حاكم ( پهلوی) و به خصوص از تعريف و تمجيد آنان بر حذر میداشت. يكی از شاگردان شيخ از وی نقل كرده‌است كه فرمود:
« روح يكی از مقدسين را در برزخ ديدم محاكمه مي‌كنند و همه كارهای ناشايسته سلطان جاير زمان او را در نامه عملش ثبت كرده و به او نسبت می‌دهند. شخص مذكور گفت: من اين همه جنايت نكرده‌ام.
به او گفته شد: مگر در مقام تعريف از او نگفتی: عجب امنيتی به كشور داده‌است؟
گفت: چرا!
به او گفته شد: بنابر اين تو راضی به فعل او بودی، او برای حفظ سلطنت خود به اين جنايات دست زد. »


در نهج‌البلاغه آمده است كه امام علی(ع) فرمود:
« الراضي بفعل قوم كالداخل فيه معهم، و علي كل داخل في باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به؛
هركه به كردار عده‌ای راضی باشد، مانند كسی است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد و هر كس به كردار باطلی دست زند او را دو گناه باشد؛ گناه انجام آن و گناه راضی بودن به آن. »

 

شیخ رجب علی خیاط,زندگینامه شیخ رجب علی خیاط,عکس شیخ رجب علی خیاط

 

وفات شیخ رجب علی خیاط
سرانجام در روز بیست و دوم شهریور ماه سال 1340 هجری شمسی سیمرغ وجود پربرکت شیخ پس از عمری خودسازی و سازندگی از این جهان پر کشید.يكی از ارادتمندان جناب شيخ، كه شب قبل از وفات، از طريق رؤيای صادقه رحلت ملكوتی وی را پيش‌بينی كرده ‌بود، ماجرای وفات را چنين گزارش می‌كند:
شبی كه فردای آن شيخ از دنيا رفت، در خواب ديدم كه دارند در مغازه‌های سمت غربی مسجد قزوين را می‌بندند، پرسيدم: چه خبره؟ گفتند آشيخ رجبعلی خياط از دنيا رفته. نگران از خواب بيدار شدم. ساعت سه نيمه شب بود. خواب خود را رؤيای صادقه يافتم. پس از اذان صبح، نماز خواندم و بیدرنگ به منزل آقای رادمنش رفتم، با شگفتی، از دليل اين حضور بی‌موقع سؤال كرد، جريان رؤيای خود را تعريف كردم.

ساعت پنج صبح بود و هوا گرگ و ميش، به طرف منزل شيخ راه افتاديم. شيخ در را گشود، داخل شديم و نشستيم، شيخ هم نشست و فرمود:
« كجا بوديد اين موقع صبح زود؟ »
من خوابم را نگفتم، قدری صحبت كرديم، شيخ به پهلو خوابيد و دستش را زير سر گذاشت و فرمود: « چيزی بگوييد، شعری بخوانيد! »
يكی خواند:
خوش‌تر از ايام عشق ايام نيست
صبح روز عاشقان را شام نيست
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
منبع:aviny.com

ادم های خوب...
ما را در سایت ادم های خوب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بنده خدا adamhayekhoob بازدید : 399 تاريخ : يکشنبه 31 خرداد 1394 ساعت: 23:14